محل تبلیغات شما



من زیاد فکر میکنم

ینی خیلی زیاد فکر میکنم

راجب یع مسئلع ی بی اهمیت

خب من ب وسواس فکری دچارم

ایتان میگف بایع این عادتم رو بزارم کنار

اما من نمیتونم این ذات منع و یع جورایی هم دوس ندارم ترکش کنم

اگر ایتان ب من چیزی میگف من تا مدت ها ب اون فک میکردم و ت ذهنم نگهش میداشتم

من همیشع عصبی بودم

اضطراب من گند میزد ب کارا

ایتان خیلی سعی میکرد اینو نادیدع بگیرع

اوه یادم رفتع بود اون زیادی فراموشکارع

حتی اگ نخاد هم،

هیچی از اینا یادش نمیمونع


سر چیزهای الکی ب هم گیر میدادیم

خودمون میدونستیم بهونع س

ولی ما هیچ تلاشی نکردیم

شاید هم تلاش کردیم ولی کافی نبودع

ب هر حال الان همع چیز تموم شدع

میگن دعوا کردن دو نفر دو دلیل دارع یا اون دو شخص خیلی صمیمی ان و همو دوس دارن یا از هم نفرت دارن

و خب ب نظر من مرز بین دوس داشتن و تنفر ب اندازع مرز بین بیشعوری و رک بودنع

همونقد باریک همونقد سخت

ما چی بودیم؟

کجارو اشتباه رفتیم؟؟

اه!یادم نمیاد!

راستش یکی از مشکلات من همینع!

من زیادی فراموش کارم.

درست برعکس اون.

 


منو از تنهایی نترسون!

منو با رفتنت تهدید نکن!

سعی نکن منو با یه ادم دیگه امتحان کنی!

مچاله ات میکنم،نگو نابودم میکنی!

من راحت تر از چیزی که فکرشو بکنی میتونم نابودت کنم!

هی تو ایتان!

فکر نمیکنی یه چیز مهم رو پیش من جا گذاشتی؟؟

هوم.قلبت.هه

Sutton


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

: یادمان یاران دوکوهه